Dienstag, 3. März 2009

زهر

تلفن زنگ می‌زند
شماره‌ی اوست
باز هم همان صدای همیشگی با همان تیر های آغشته به زهر
مرا فرصتی نمی دهد
برش می‌دارم
با سینه ای عریان در برابرش شاید این بار مرا از پا درآورد
بدون خداحافظی
می‌گذارد مرا
میان هیاهوی سکوت گم می شوم در خاطره تلفن
ونفرین می کنم بر خود و خودکرده ام

روی میز کار پرت می کنم دوباره او را شاید رهاییم ده از این درد

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen