Samstag, 10. Oktober 2009

به ياد پدر

به ياد پدر
نيمه شب ها با يادت گل خاطرات مي شكفد
بوي گل خاطراتت در تنهايي من مي پيچد
نسيم صدايت بر گلبرگ خاطرات من
مي خواند سرود زيباي ياد تو را
مي خواهمت هر چند مي دانم در برم نيستي
احساست مي كنم هر چند نمي بينمت
احساس با تو بودن هم شيرين است وهم تلخ
شيريني آن يادت وتلخي است فراقت
غوغاي دل زماني است كه مي دانم تو نيستي
آرامش زماني كه تصوير مي كشد در خيالم چهره ات
در ياي دلم هميشه در جزر تنهايي توست
گاهي هم در مد وصال توست
طوفاني مي شود زماني كه نمي يابد تورا
آه اي ساحل آرامش كجاي در اين طوفان
زماني آغوشت ساحلي بود براي آرامش
چگونه بيارامم وقتي ديگراين آغوش نيست
در باغ خانه ام هميشه به يادت گل مي كارم
چرا كه تو گفتي در آن باغ باشم به يادت
مي دانم يپش كسي هستي كه آرزوي همه است
پس صبر پيشه خواهم كرد تا روز قيامت

روحت شاد
میدانی که هرلحظه چقدر تورو کم دارم