نفسم را تا هنگامی که این زندگی ناقوسش را بصدا در بیاورد حبس می کنم
پشت یک خنده پنهان میشوم تا نقشه زیرکانه ام آشکار نگردد
اما ای خدایا من بر این باورم که من ایمانم را در دستیافتنی هایم باخته ام
بیدارشده ام تا خود را پیدا کنم در سایه بافته هایی که خود ساخته ام
با اشتیاق کامل می خواهم خود را در آغوش تو غرق کنم
بدور از این مکان ساخته دست بشریت
آیا مرا از خودم بیرون خواهی کشید ؟
می خزم در این دنیایی که دردش از میان رگ هایم می گذرد
بدرونم نگاه میکنم اما قلبم عوض شده
نمی توانم دیگر ادامه دهم
می دانم عاقبتم چه خواهد شد...
گم گشته ای در یک دنیای مرده بدنبال یافتنی هایی بیشتر
بیزار از این دروغ بزرگ زندگی
آیا مرا از خودم بیرون خواهی کشید ؟
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen